خاطرات روز تولد
سلام ضحا جونم
عزيز دل مامان خيلي عاشق تولدي و با نزديك شدن به تولدت
يه شاخه گل برميداشتي وبا تكون دادن گل به اين طرفو اون طرف شعر تولدت مبارك
رو ميخوندي به خاطر همين برات يه مراسم تولد بدون آهنگ برگزار كرديم.
چون ماه صفر هنوز تموم نشده عزيز دلم.
يك هفته بود كه شب و روز نداشتم و كارهاي خونه رو انجام ميدادم.
تو خريد وسايل هم بابا علي به من كمك كرد و سنگ تموم گذاشت.
دستش واقعآدرد نكنه تو اين چند روز خيلي كمك حالم بود.
البته مامان جون هم به همراه خاله جون چند روزي اومدن خونمونو به من كمك كردند،
دستشون درد نكنهتا اينكه روز تولدت يعني چهارشنبه ششم دي رسيد
عزيز دلم شما كه هر روز صبحها ساعت 10.5، 11 از خواب بيدار ميشدي
روز تولدت از ساعت 6.5 صبح برپا بودي.
من هم كلي كار داشتم و مجبور شدم باهات بسازم.چون بهونه گيري ميكردي.
تا اينكه ساعت 8.5 خوابوندمت. و به بقيه ي كارهام رسيدم.
چند نمايي از تزئينات منزل
و اين هم از عكسهاي روز تولد
كيك ضحا جونم
به ترتيب از سمت راست:(محمد رضا-مهلا-مائده-ضحاي عزيزم-حميدرضا و نفيسه خانوم)
جاي مهسا جون و حنانه جون دختر داييهام خيلي خالي بود.
تولد تولد تولدت مبارك مبارك مبارك تولدت مبارك
بيا شمعهارو فوت كن تا صد سال زنده باشي
بيا شمعهارو فوت كن هميشه زنده باشي
ميز عصرونه در روز تولد
نوبتي هم كه باشه نوبت به كادوها ميرسه
دست همگي درد نكنه.خيلي زحمت كشيده بودند.
و اين هم از كادوي ماماني و بابا علي
تولدت مبارك عزيزم اميدوارم ساليان سال زنده باشي
اين هم از عكس كوثر جون كه دير به تولد رسيد،مجبور شدم تنهايي عكسشو بندازم
ضحاي عزيز امروز بابا علي ميخواد بره مآموريت ما هم بايد بريم
خونه ي پدرجون و مادر جون .بابا علي خدا پشت و پناهت
تا روز سه شنبه باي