ضحاي عزيزتر از جانمضحاي عزيزتر از جانم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

★ضحــــا بهترين هديه از خــــدا★

خاطرات دوري بابا علي

1391/11/20 10:50
نویسنده : مامان ضحــــا
545 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ضحاي عزيزم

الان اين مطالبو كه مينويسم بابايي يك هفته ست كه پيشمون نيست،

انشاالله كه هر جا هست خدا ، حافظ و نگهدارش باشه.

ضحا جونم شنبه هفته قبل با مامان جون و پدر ساعت 7 صبح از خونه حركت كرديم

تا بابا علي رو به فرودگاه برسونيم،موقع خداحافظي اشك تو چشمهات جمع شده بود.

الهي من دورت بگردم.عصر همون روز يك برف سنگيني باريد و پدر هم از

حياط خونه يه كمي برف جمع كرد و آورد خونه تا دايي حميد برات آدم برفي درست كنه.

خيلي ذوق كرده بودي.

 

 

چند روز اول خيلي بيتاب بابا علي بودي و به من ميگفتي بابا علي سوسا رفته؟

وقتي هم باهاش صحبت ميكني،ميگي:سلام بابا.دسته نباسي(خسته نباشي)،

بابا سوسا رفتي؟ايسالا زود بيا.و با صحبت كردن كلي شارژ ميشي.

ضحا جونم بن بن بن 2 رو هم تموم كردي و من بينهايت خوشحالم و اميدوارم

هر روز شاهد پيشرفت تو باشم

 

 

           اولين كتاب داستان

 

و اما اولين كتاب داستان كه توسط ضحا خوانده شد

البته كتابي كه ضحا جونم پاره كرد و بعدش آورد و گفت:ماماني پايه سده چس بزن

(پاره شده چسب بزن)

ضحا جونم بهت افتخار ميكنم و شاكرم خدا را كه نازنيني چون تو دارم

 

ضحا جونم ديروز خونه مامان جون نشسته بود و داشت با اسباب بازيهاش بازي ميكرد،

كه يهو به دايي حميد گفت:دايي حميد ببين بشتني درش دردم.(بستني درست كردم).                   

ديشب هم داشتي با مهلا سرسره بازي ميكردي

اينجا جا داره از پدر و مادرم تشكر كنم به خاطر مهربونيهاشون و زحمتهايي

كه براي من و ضحا ميكشند تا ما دوري بابا علي رو كمتر احساس كنيم.

 
 
 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

نازنین (مامان ثنا)
21 بهمن 91 23:46
آفرین به عزیز دلم . خیلی باهوشی ضحا جونم هزار ماشالله
قربونت برم خاله جون که با دوری بابایی کنار اومدی و مامانی رو اذیت نمیکنی
مامانی بدو بیا وبم به یه مسابقه دعوت شدی


ممنونم خاله جون.شما لطف دارین.اومدم عزیزم.
مامان گلی
22 بهمن 91 11:40
سلام مامانی.به به ضحا جونم چقدر بزرگ شده.
چه کارهای خوبی یاد گرفته
دست مامانشم درد نکنه که اینقدر عکسای ناط ازش میزاره.
ایشالاه بابای مهربونشم زودتر برگرده
ممنون در نبودم بهم سر زدی و نگرانم بودی


سلام مامان گلی مهربون.وای چقدر خوشحالم که حالتون بهتر شده.خواهش میکنم یه سر زدن کوچیک که قابل شما رو نداره.
نازنین (مامان ثنا)
23 بهمن 91 2:04
سلام ب دوست خوبم و ضحای ناززم
مامان ضحا جون مسابقه به این شکله که شما هم یه پست با عنوان مسابقه درست کنید و دلیل درست کردن وبلاگ برای ضحا جونو شرح بدید و در آخر از 3 تا از دوستان وبلاگیتون دعوت کنید تا در مسابقه شرکت کنند و این کار و ادامه بدن

ممنون از لطفت.
فاطمه و فائزه ❤♫ ♥ زويشا ♥ ♫❤
23 بهمن 91 4:35
*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***____من آپم____________***
_***______مشتاق نیم نگاهی_***
__***_______هرچند گذرا____***
___***_________________***
____***______________ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*


اومدم
فاطمه و فائزه ❤♫ ♥ زويشا ♥ ♫❤
23 بهمن 91 4:37
سلام ضحا جونم...جاي بابا خالي نباشه....آفرين كه دختر خوبي هستي و در نبود بابا مامي رو اذيت نميكني...
ماشالله بزرگ شدي ديگه....تبريك به خاطر تموم كردن بن بن بن!!!!!
دوستت دارم....

ممنون از لطفتون فاطمه و فائزه مهربون.
مامان نی نی
29 بهمن 91 14:27
سلام دوست خوبم ضحا جونم انشاالله همیشه خوب باشی خاله
الهی بگردم که این قدر شما دخترا بابایی هستید ولی خاله جون انشاالله زود بر میگرده پیشتون بابایی
دورت بگردم که هر وقت به وبت سر میزنم میبینم مامانت از کارهای قشنگت نوشته
امیدوارم همیشه سالم وسلامت باشی نانازم

ممنونم خاله جون.واقعآ دخترا بابایین.دوری خیلی سخته.ممنون از حضورتون
مامان آوينا
5 اسفند 91 9:03
آفرين به دختر گلمون كه اينقدر باهوشه
ايشالا كه بابايي زودي بياد پيشتون
واسه ضحا جونم

ممنون از لطفتون.آوينا جونمو ببوسيد.