ضحاي عزيزتر از جانمضحاي عزيزتر از جانم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

★ضحــــا بهترين هديه از خــــدا★

شيرين زبونيهاي ضحا3

به روي ماهت ضحا جونم چه جالب امروز وقتي به پايين صفحه ي وبلاگت نگاه ميكردم: درست سال و ماه و هفته و روزته و ما خيلي خوشحاليم از اينكه روزبه روز بزرگتر و خانومتر ميشي،عزيز دل مامان و بابا   ضحاي عزيزم روز يكشنبه با بابايي رفته بودي پيرايشگاه تا موهاتو كوتاه كنن. 15-10 دقيقه طول كشيد تا موهاي تو رو كوتاه كردن.بهشون ميگفتي عمو، خيلي خوششون اومده بود .ميگفتن دختر خيلي نازيه. دختر خوبي بودي و ساكت نشسته بودي ولي دقايق آخر حوصلت سر رفته بود و كمي گريه كردي الهي من دورت بگردم. و بعدش به موهات سشوار كشيدن و ژل زدن خيلي خوشگل شده بودي الهي ماماني فدات بشه دختر نازم اين هم از عكسهات ...
14 آذر 1391

يك قدم تا 2 سالگي

                                                                  ضحاي عزيزتر از جانم ماهگيت مبارك        ضحا جونم يك ماه ديگر هم سپري شد و تو 23 ماهگيت را هم تمام كردي يعني فقط يك ماه ديگر مانده تا برايت جشن 2 سالگي بگيريم و ما خيلي خوشحاليم از اينكه مهربانتريني چون تو داريم و خدا را ...
7 آذر 1391

مراسم شيرخوارگان حسيني 91

                                السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين(ع)                باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است                                                          باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است   ...
4 آذر 1391

عكس3

   ضحا جونم اين كلاه رو مامان جون برات بافته،واقعآ دستش درد نكنه به چي فكر ميكني عزيز مامان؟ تو اين عكس ميگم ضحا وايستا ميخوام عكستو بگيرم،مثلآژست گرفتي. مامان جون برات جارو برقي خريده،كلي ذوق كرده بودي.دستش درد نكنه ضحا در حال جارو زير ميز ناهارخوري،مامان فدات بشه الهي دست بردار نبودي كه ميخوام عكس بگيرم،گوشيو از من گرفتي و عكس انداختي اين لباسهارو هم مامان جون بافته.دستش درد نكنه         ...
30 آبان 1391

آشنايي با حيوانات

          امروز ميخوام در مورد آشنايي ضحا با حيوانات بنويسم. باباي ضحا از نمايشگاه كتاب 5 بسته آموزشي براي كودكان 2 تا 5 سال خريده بود كه يكي از اون بسته ها مربوط ميشه به آشنايي با حيوانات كه شامل 30 عدد كارته.از اين 30 كارت ضحا تا الان فقط 16 تاشو ياد گرفته كه شامل :گوسفند،ماهي،شتر،اسب ،آهو ،لاك پشت، گربه،سگ،گاو،فيل،خرگوش و ...                    چند تا از اين حيواناتو از زبان ضحا نام ميبرم.        ماهي        &...
24 آبان 1391

شيرين زبونيهاي ضحا 2

سلام يكي يدونه ي ماماني و بابايي ضحا جونم اومدم باز هم از شيرين زبونيهات بنويسم. وقتي ميگم:خوشگل مامان اون كجاست؟ جواب ميدي: همي دا همي دا (همين جاست) جيگر بابا اون كجاست؟ همي دا همي دا كي از همه باهوشتره؟ م ن من من من كي از همه زرنگتره؟ من من من من  يدونه جيگر ميخواستن  ما داديم (ما داشتيم)   يدونه عسل ميخواستن   ما داديم   اسم كشورمون چيه؟ اييان                    اسم شهرمون؟ تبييز (تبريز) الان چه فصليه؟ پايي چند تا هم شعر ياد گرفتي اتل متل توتويه     &...
19 آبان 1391

عيد غدير خم

عيد كمال دين،سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المؤمنين (ع) بر شيعيان و پيروان ولايت خجسته باد.                                           **** علي در عرش بالا بي نظير است                                           ...
16 آبان 1391

23 ماهگي

                                                   روزها يكي پس از ديگري با تمام خاطره ها و خوشيهاي خود سپري شد و يك ماه ديگر گذشت، تا بهانه اي شود كه من دوباره براي تنها گل باغ اميدم بنويسم:از لحظه لحظه ي زندگييش، از خاطرات شيرين دوران كودكيش و........ گل باغ روزگارم ماهگردت مبارك   ضحاي عزيزم 22 ماهگيت تموم شد و تو يك ماه بزرگتر شدي.هر روز مطالب تازه تر ياد ميگيري. ا...
10 آبان 1391

يك اتفاق تلخ

سلام عزيز دلم.امروز ميخوام يك ماجراي تلخيو برات تعريف كنم يكشنبه هفتم آبان ماه قرار شد ببريمت دكتر واسه چكاپ ماهانه،تا اينكه ببينم وزنت بهتر شده يا  نه؟       مطب دكتر شلوغ بود و مجبور شديم به نوبت وايستيم. تو هم آرومو قرار نداشتيو از بغل بابايي ميومدي بغل من،و از بغل من ميرفتي بغل بابايي و هي ميگفتي نمين،يعني اينكه زمين بذاريمت.من هم برداشتمتو گذاشتمت روي صندلي تا بشيني كمي كه گذشت چشمت روز بد نبينه.نميدونم كه چي شد تو خواستي كه زمينو نگاه كني، خم شدي به طرف زمين،خم شدن همانو به زمين افتادنت همان،روي صورت افتادي زمين و بلافاصله گريه كردي الهي من دورت بگردم،انگار يه سطل آب داغ ريختن رو سرم .خيلي...
9 آبان 1391